پژوهشگران معتقدند نقایص مختلف در تنظیم هیجان، در گستره ای از اختلالات بالینی و از جمله سوء مصرف مواد و اختلال استرس پس از سانحه نقش دارند (کلوئیتره، کوهن و کوئنن[۱۲۸]، ۲۰۰۶).
۲-۲-۹- درمان هیجان محور
درمان هیجان محور (EFT)[129] نوعی درمان تجربی و انسان گرایانه است که از نظریه دلبستگی، علم اعصاب هیجانی، ومفاهیم هوش هیجانی نشأت میگیرد (گرین برگ[۱۳۰]، ۲۰۰۲). درمان هیجان محور نوعی درمان مبتنی بر شواهد به شمار می رودکه به لحاظ تجربی مورد تأیید قرار گرفته است. در این درمان، نیز همانند توصیفی که گاتمن از استفاده اثر بخش از هیجان ها در تربیت فرزندارائه داده است، درمانگر میتواند به عنوان مربی هیجان نیز عمل کند که بیماران را یاری میدهد تا در پردازش پاسخ های هیجانی خود، کارآمدتر و سازگارانه تر عمل کنند.
در این روش، رابطه بین روان درمانگر و بیمار، خود به عنوان نوعی عملکرد تنظیم هیجان قلمداد می شود که از طرق فرایندهای دلبستگی عمل میکند (گرین برگ، ۲۰۰۷).
۲-۲-۱۰- اصلاح راهبردهای تنظیم هیجان از طریق مدل گراس
گراس (۲۰۰۲) بر اساس مدل کیفیت تولید و هیجان، مدل فرایند تنظیم هیجان را ارائه کرد. مدل اولیه شامل پنج مرحله (شروع، موقعیت، توجه، ارزیاب و پاسخ) است. به اعتقاد گراس هر مرحله از فرایند تولید هیجان، یک هدف تنظیمی بالقوه دارد و مهارت های تنظیم کننده ی هیجان میتوانند درنقاط مختلف این فرایند اعمال شوند (گراس وتامپسون، ۲۰۰۷). گراس بر اساس مدل اولیه، مدل فرایند تنظیم هیجان را طراحی کرد و پنج نقطه از مراحل تولید هیجان را مشخص کرد که هر نقطه، محل اعمال یک خانواده از فرایندهای تنظیم هیجان است (شکل۲-۱). در شروع یک هیجان یا انتخاب موقعیت عواملی وجود دارد که فرد را در موقعیت برانگیختگی هیجانی قرار میدهد و یا او را از آن موقعیت دور میکند (اجتناب). در مرحله دوم (موقعیت) از طریق اصلاح موقعیت میتواند در فرایند تولیدهیجان تغییراتی ایجاد کرد. در این مرحله، یکی از راهبردهای تنظیم کننده ی هیجان، خود اظهاری است. در مرحله ی سوم (توجه) یکی از راه های ایجاد تغییر و تنظیم هیجان، تغییر جهت و یا گسترش توجه میباشد. سه شیوه گسترش توجه شامل حواس پرتی، تمرکز و نشخوار فکری است (گراس وتامپسو، ۲۰۰۷). از بین این فنون، حواس پرتی یکی از فنون فرا شناختی تنظیم کننده هیجان به حساب میآید (ولز[۱۳۱]، ۲۰۰۴). فرد با تمرکز، توجه خود را تماما روی موقعیت یا جنبه خاصی از آن تشدید میکند و نشخوار فکری شامل تمرکز توجه روی احساسات و پیامدهای آن است. در چهارمین مرحله از مراحل تولید هیجان (ارزیابی)، ایجاد تغییرات شناختی، وظیفه تنظیم بخشی در این مرحله است و یکی از راهبردهای آن، باز ارزیابی شناختی[۱۳۲] است (گراس و تامپسون، ۲۰۰۷). آخرین مرحله از تولید هیجان، مرحله پاسخدهی است و تعدیل پاسخ آخرین بخش از فرایند تنظیم کننده هیجان راتشکیل میدهد.
تعدیل پاسخ (بازداری)
تغییر شناختی
(باز- ارزیابی)
تعییر شناختی (حواسپرتی)
اصلاح موقعیت (خود- اظهاری)
انتخاب موقعیت (اجتناب)
پاسخ
ارزیابی
توجه
موقعیت
شروع
شکل ۲-۱ پنج خانواده از فرایندهای تنظیم هیجان مطابق با مدل کیفیت تولید هیجان
(گراس و تامپسون، ۲۰۰۷)
در مدل کیفیت هیجان (۲-۱) پنج نقطه از فرایند تنظیم هیجان وجوددارد که پنج خانواده از فرایندهای تنظیم هیجان را معرفی میکنند: انتخاب موقعیت[۱۳۳]، اصلاح موقعیت،[۱۳۴] گسترش توجه،[۱۳۵] تغییر شناختی[۱۳۶]و تعدیل پاسخ[۱۳۷].
این پنج خانواده به وسیله نقاط مختلف فرایند تولید هیجان از یکدیگر متمایز شدهاند. این خانواده ها به منزله مجموعه هایی از فرایندها هستند. به چهار خانواده اول از تنظیم هیجان پیشایند محور گفته می شود چرا که آن ها قبل از اینکه ارزیابی ها منجر به برانگیختگی و اوج گرفتن تمایلات پاسخدهی شوند، رخ می هند. در مقابل این چهار خانوده، تنظیم هیجان پاسخ محور قرار دارد که مربوط به آخرین مرحله ی تنظیم هیجان است. این دسته از راهبردها بعد ازاینکه پاسخ ها تولید شدند رخ میدهد (گراس و موناز، ۱۹۹۵). بنابرین، مدل فرایند تنظیم هیجان گراس شامل پنج مرحله بوده وهر مرحله شامل یک سری راهبردهای سازگار و یک سری راهبردهای ناسازگار است به ویژه افرد دچار مشکلات هیجانی بیشتر از راهبردهای ناسازگار استفاده میکنند (مانند نشخوار فکری، نگرانی، اجتناب،و …).
لازمه ی مداخله در مشکلات هیجانی اصلاح یا حذف راهبردهای ناسازگار وآموزش راهبردهای سازگارانه است. مراحل اصلاح راهبردهای تنظیم هیجان از طریق مدل گراس عبارتند از :
۲-۲-۱۰-۱- مرحله ی اول: انتخاب موقعیت
اولین مرحله از فرایند تنظیم هیجان گراس، انتخاب موقعیت است. انتخاب موقعیت مرحله ی آغازین تنظیم هیجان است. این نوع تنظیم هیجان شامل اتخاذ اعمالی است که موجب میشوند با موقعیتی که انتظار داریم باعث برانگیختگی هیجان های مطلوب یا نامطلوب شود کمتر یا بیشتر مواجه شویم. لازمه انتخاب موقعیت فهم ویژگی های مربوط به موقعیت و پاسخ های هیجانی موردانتظار نسبت به این ویژگی ها است. البته نیل به چنین درکی اصلا آسان نیست. چرا که وقتی که فرد برای درک تجارب هیجانی اش به وقایع یک سال گذشته می اندیشد شکاف بین این تجربه وخاطره حاصل از آن موجب می شود که درک آن موقعیت درست صورت نگیرد. به ویژه وقتی که زمانی زیاد از آن اتفاق گذشته باشد، برخی از وقایع بزرگ تر از حد به نظر میرسند، که به آن سو گیری نگاه به گذشته وآینده گفته می شود (گراس و تامپسون، ۲۰۰۷).