این مدل از نتایج تحقیق شش ساله گرینسپن و همکاران در سال ۱۹۸۷ الهام گرفت که در آن به بررسی خانواده های در معرض خطر و کودکان دارای چالش تحولی در طی دوران نوزادی و کودکی پرداختند. مدل تحولی- تفاوتهای فردی مبتنی بر ارتباط، چهارچوبی نظری و کاربردی برای مداخله ای جامع است که به بررسی ظرفیتهای تحولی عملکردی کودکان با توجه به شیوه پردازش مبتنی بر مشخصات بیولوژیکی، روابط خانوادگی و الگوهای تعاملی منحصر به فرد کودکان می پردازد (گرینسپن،۲۰۰۳).
طبق این دیدگاه، هیجانات در رشد تحول ۱ و سلامت روان ۲ آدمی نقش بارزی دارند. تاثیرات فراوان مبادلات هیجانی بر ظرفیت های پایه و بنیادینی چون شکل گیری ارتباط ها، عزت نفس و کنترل تکانه ها از لحاظ علمی تأیید شده است (هاشم زاده،۱۳۹۱).
بسیاری از رویکردهای تحولی نگر، تنها بر نشانه یا نشانگان مرضی کودک تمرکز دارند اما رویکرد تحولی- تفاوت های فردی مبتنی بر روابط (DIR)، علاوه بر نشانگان مرضی، بر جایگاه تحول فرد و نشانگان سلامت روانی فرد نیز تمرکز دارد و طبق آن هر رفتار فرد نتیجه کار همه اعضای تیم ارگانیسم است. همچنین در این رویکرد ابعاد انسانی از یکدیگر مجزا نیستند که در بررسی تحول بتوان تنها بر روی نشانه یا نشانگان مرضی تمرکز نمود. اختلال در این رویکرد نتیجه خارج شدن از مسیر طبیعی تحول است و کودکی که رشد طبیعی متناسب با سنش نداشته باشد دچار اختلال می شود و به اصطلاح از مسیر تحول منحرف شده است. در این رویکرد، پلکانی تحولی به نام سطوح رشد هیجانی کارکردی ترسیم می شود که رشد طبیعی و به هنجار کودک، مستلزم گذر از این پلکان تحولی میباشد. انحراف کودک از مسیر طبیعی رشد در هر مرحله، امکان بروز اختلال یا اختلالاتی را در آینده، افزایش میدهد. بنابرین شناسایی نقطه یا نقاط ایجاد کننده انحراف برای جهت درمان هر چه سریعتر کودک مؤثر بوده و از این طریق می توان وی را به مسیر اصلی رشد بازگرداند (گرینسپن،۲۰۰۶).
طبق دیدگاه گرینسپن (۲۰۰۶)، رویکرد (DIR) دارای سه مؤلفه اصلی میباشد که عبارتند از:
۱- سطح رشد هیجانی کارکردی (D)
۲- تفاوت های فردی در حس، تعدیل، پردازش و طرح ریزی حرکتی (I )
۳- روابط و تعاملات (R ).
در ادامه به تفصیل هریک از این موارد مورد بحث قرار میگیرد.
۲-۴-۳-۱٫ رشد هیجانی کارکردی (D)
این پلکان تحولی به این دلیل «هیجانی کارکردی» نامیده شده است که آن ها بسیاری از توانمندی های دیگر کودک را هماهنگ میسازند. در واقع این هیجانات هستند که ابعاد مختلف وجود آدمی مثل حواس، عضلات، حافظه، توجه و غیره را سازمان میدهند و تعیین میکنند که کودک به توانایی هایی همچون به کارگیری سیستم حرکتی و ماهیچه برسد. تنها یک اسباب بازی مطلوب و یک کشش هیجانی است که میتواند کودک را به جستجوی آن بکشاند و این جستجو و یافتن، مهارت حل مسئله دیداری- شنیداری و ادراکی- حرکتی نوزادان را رشد میدهد. گرینسپن معتقد است که هیجان رهبر تیم رفتار است و تمام رفتارها را تنظیم میکند. وی معتقد است که هیجان به دلیل واقعیتی که به رمزگردانی دو گانه مشهور است نقش تنظیم کنندگی دارد. مغز از هر تجربه حسی، دو نوع رمزگردانی انجام میدهد. رمز گردانی حسی و رمز گردانی هیجانی یعنی مغز همزمان که از محیط، محرک ها را دریافت میکند پردازش هیجانی نیز انجام میدهد که آیا این حس خوشآیند بود یا نه. بنابرین از همان لحظات اول عمر این هیجانات هستند که بخش های مختلف ذهن نوزاد را هماهنگ میکنند و آن را قادر میسازد تا با دیگران و به شیوه ای منسجم عمل نماید (گرینسپن،۲۰۰۶).
هدف مداخلات درمانی که همخوان با نظریه تحولی- تفاوت های فردی مبتنی بر ارتباط عمل میکنند، کمک به کودکان در رسیدن به مراحل تکاملی در رشد عاطفی و ذهنی است. کودکی که بتواند مراحل تکاملی خود را به خوبی پشت سر بگذارد و از این مسیر منحرف نشود، به سلامت روان خود دست خواهد یافت. در واقع مداخلاتی که به درمان تعامل والد- کودک می پردازند، باید مهارت های کلامی، حرکتی و یا شناختی را به صورت منفرد هدف قرار ندهند و در عوض این حوزه را با تأکید بر تحول هیجانی مد نظر قرار دهند (امین یزدی،۱۳۹۱).
۲-۴-۳-۲٫ تفاوت های فردی (I)
کودک تحت تاثیر عوامل ژنتیک، اثرات دوران بارداری و یا بعد از تولد، در قابلیت های احساس، ادراک، پردازش و سازماندهی با یکدیگر تفاوت دارند. این تفاوتهای فردی بر چگونگی عملکرد کودکان اثر میگذارند و در واقع بسته به چگونگی دریافت، پردازش و سازماندهی اطلاعات ورودی حسی، رفتار آنان تغییر میکند. در واقع رویکرد (DIR) معتقد است که تفاوت های افراد به سیستم عصبی آن ها بر میگردد. سیستمی که اطلاعات را از محیط بیرون دریافت میکند، پردازش کرده و به بدن دستور اجرا میدهد . کودکان با ظرفیت های زیستی متفاوت وارد تعامل با دیگران میشوند و در نتیجه تعاملات تاثیرات متفاوتی بر آن ها میگذارد. البته عوامل زیستی سرنوشت نهایی فرد نیستند بلکه پتانسیلی برای نوعی از تعامل هستند. اختلال و یا بهداشت روانی و رشد روانشناختی تحت تاثیر تفاوتهای فردی و در تعاملی پویا با محیط تربیتی رخ میدهند (گرینسپن و شانکر،۲۰۰۴).
۲-۴-۳-۳٫ روابط و تعاملات ®
نتایج پژوهشهای اخیر که نشان دهنده اهمیت سالهای اولیه کودکی بر تحول آینده او است، موجب تمرکز بیشتری بر تجارب اولیه و به ویژه روابط کودک با مراقبت اولیه خود شده است. این پژوهش ها نشان داده که روابط حمایت کننده اولیه کودک- مراقب میتواند هموار کننده مسیر تحولی آینده کودک به ویژه در زمینه مهارت های اجتماعی و سلامت روانی باشد (سید موسوی و همکاران،۱۳۹۲). در واقع می توان گفت ترمیم مشکلات کودکان آن هم توسط کسی که خود در درون چرخه نگرانی ها قرار دارد یعنی والدین، میتواند به نحوی سیکل معیوب رفتارها را دچار نوسان یا تغییر کند (تکلوی،۱۳۹۰).
۲-۴-۴٫ درمان مبتنی بر تعامل والد – کودک
درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک (PCIT)، یک رویکرد درمانی است که تکنیکهای رفتاری و سنتی را در درمان مشکلات رفتاری کودکان، یکپارچه میکند. درمان تعامل والد- کودک، درمانی است که از لحاظ تجربی مورد حمایت بوده و برای درمان اختلالات رفتاری در کودکان و خانوادههایشان طراحی شدهاست. هدف از ایجاد درمان تعامل والد – کودک این بود که از سوء رفتاری که والدین با فرزندانشان دارند، جلوگیری به عمل آید (کندی و همکاران،۲۰۱۴).
این درمان به والدین کمک میکند تا با کودکانشان روابطی گرم و پاسخگرانه برقرار سازند و رفتارهای کودک را به طور موثرتری مدیریت نمایند. درمان تعامل والد- کودک بر این فرض استوار است که بهبود تعامل والد- کودک منجر به بهبود عملکرد خانواده و کودک خواهد شد (فوت و همکاران،۱۹۹۸).