دیگر اینکه دو قطب روان پریشی و روان نژندی با هم ترکیب میشوند و قطبی تشکیل میدهند که افراد ممکن است از خود به هنجاری به تدریج عدول کنند و به آن قطب مرکب متمایل گردند.آیزنک معتقد است که این قطب مرکب خیلی بیشتر دیده می شود تا قطب خالص روان پریشی یا روان نژندی (عیسی پره،فاطمه- ۱۳۸۲)
یونگ : یونگ نیز برای افراد انسانی بر حسب آنکه بیشتر متوجه عالم درون باشند یا عالم بیرون.دو سنخ شخصیّتی قائل است: گروه اول را درون گرا و گروه دو م را برون گرا مینامند .
کارکرد جدول ۲-۲:تیپ های روانشناختی یونگ
برون گرای متفکر :منطقی عینی متعصب
برون گرای احساسی : عاطفی حساس . معاشرتی بیشتر خاص زنان است تا مردان
برون گرای حسی : اجتماعی لذت جو انعطاف پذیر
برون گرای شهودی : خلاق قادر .به بر انگیختن و غنیمت شمردن فرصت ها
درون گرای متفکر : بیش تر به اندیشه ها علاقه مند هستند تا مردم.
درون گرای احساسی : تودار خوددار با این حال قادر به داشتن عواطف عمیق
درون گرای حسی : در ظاهر بی اعتنا و خشک-خود را در فعالیت های هنرشناختی ابراز میکند.
درون گرای شهودی :بیشتر در ارتباط با هشیار هستند تا واقعیت روزمره (شولتر[۴۴])
برون گرای متفکر :منطقی عینی متعصب
برون گرای احساسی : عاطفی حساس . معاشرتی بیشتر خاص زنان است تا مردان
برون گرای حسی : اجتماعی لذت جو انعطاف پذیر
برون گرای شهودی : خلاق قادر .به بر انگیختن و غنیمت شمردن فرصت ها
درون گرای متفکر : بیش تر به اندیشه ها علاقه مند هستند تا مردم.
درون گرای احساسی : تودار خوددار با این حال قادر به داشتن عواطف عمیق
درون گرای حسی : در ظاهر بی اعتنا و خشک-خود را در فعالیت های هنرشناختی ابراز میکند.
درون گرای شهودی :بیشتر در ارتباط با هشیار هستند تا واقعیت روزمره (شولتر[۴۵])
با وجود فقدان توافق درباره ی تعداد صفات بنیادی شخصیّت مطالعات صفات مشترکی را به دست داده است. دوبعدی که در بیشتر مطالعات تحلیل عوامل شخصیّت یافت شده عبارت اند از ( برونگرایی-درون گرایی ) و (استواری –نا استواری هیجانی) در انتهای درون گرایی این مقیاس افراد خجولی قرار دارند که ترجیح میدهند در تنهایی کار و کوشش نمایند و به خصوص هنگام روبرو شدن با فشار یا تعارض هیجانی در خود فرو روند.
در انتهای برون گرایی افرادی قرار دارند که مردم آمیزند و حرفه هایی را ترجیح میدهند که در آن ها مستقیما با مردم رابطه داشته باشند.این افراد زمانی که تحت فشار باشند مشارکت دیگران را می طلبند.
استواری –نا استواری بعد هیجان پذیری است که افراد آرام . سازگار و قابل اعتماد در انتهای استواری آن و اشخاص متلون مضطرب و عصبی و غیر قابل اعتماد در انتهای دیگر آن قرار می گیرند.
رویکرد یادگیری اجتماعی :
نظریه پردازان صفات بر تعیین کننده های شخصی رفتار تأکید میکنند .در برابر رویکرد صفات در نظریه یادگیری اجتماعی که توسط آلبرت بندورا[۴۶] عنوان شده بر اهمیت تعیین کننده های محیطی با موقعیتی تأکید می شود.
برای نظریه پردازان یادگیری اجتماعی رفتارمحصول تعامل مداوم متغیر های شخصی و محیطی است.شرایط محیطی از طریق یادگیری به رفتار شخص شکل می ده .در عوض رفتار شخص نیز در شکل محیط مؤثر واقع می شود.آدمیان و موقعیت ها به صورتی دو سویه برهم تاثیر میگذارند.برای آنکه بتوان به پیشبینی رفتار دست زد باید از چند و چون تعامل ویژگی های آدمی با ویژگی های محیط اطلاع حاصل کرد.
طبق نظریه یادگیری اجتماعی بندورا بخش اعظم تفاوت های رفتاری افراد نتیجه تفاوت هایی است که آنان از لحاظ تجارب دوران رشد خود با همدیگر دارند.بعضی از الگوهای رفتار از راه تجربه مستقیم یاد گرفته می شود. فرد به خاطر رفتارهای خاص تشویق و تنبیه می شود.لیکن بسیاری از پاسخها بدون تقویت مستقیم یعنی از راه مشاهده و یادگیری از راه مشاهده کسب میشوند.آدمی میتواند با مشاهده اعمال دیگران و نتایج حاصل از آن چیزهایی را بیاموزد .در واقع اگر قرار بود تمام پاسخ های ما از راه تقویت مستقیم آموخته شود یادگیری های آدمی روندی بسیار کند و ناکار آمد می داشت.(به عقیده نظریه پردازان یادگیری اجتماعی تقویت لازمه یادگیری نیست اگرچه میتواند با متمرکز کردن توجه فرد در جهت مناسب یادگیری را تسهیل کند.)
یکی ازفرضیه های اساسی نظریه یادگیری اجتمای این است که مردم طوری رفتارمی کنند که براحتمال دستیابی خودبه پاداش بیفزایند.خزانه ی رفتارهای آموخته شده فرد دامنه ی گسترده ای دارد؛ رفتاری که در یک شرایط معین انتخاب می شود بستگی به نتیجه ای دارد که از ان انتظار می رود.
تقویت به سه صورت رفتار آموخته شده را کنترل میکند:
۱-مستقیم(پاداش ملموس ، تأیید یا عدم تأیید اجتماعی ویا تخفیف یافتن شرایط آزار دهنده).
۲- مشاهده ای (مشاهده دریافت پاداش یا تنبیه یک شخص دیگر به خاطر رفتاری شبیه رفتارخود).
۳-خود- تدبیری ارزیابی عملکرد خود از راه تحصین یا سرزنش خویش(اتکینسون و همکاران).
ازدیگر دانشمندانی که سهم عمده ای دریادگیری دارند، واتسون وااسکینر[۴۷] هستند. جان بی واتسون
بر اساس پژوهش خود در زمینه ی شرطی سازی کلا سیک ادعا کرد که کل رفتار ، یا شخصیّت انسان ناشی از یاد گیری است. واتسون هما نند بسیاری از رفتار گرایان آن زمان معتقدبود که نوزاد به صورت یک لوح سفید یا صفحه خالی است و در انتظار نوشته شدن چیزی برروی ان ازطریق تجربه های یاد گیری است اوحتی تا جایی که پیش رفته که ادعا کرد:
دوازده نوزاد سالم وتندرست را دراختیار من قرار داده واجازه بده که مطا بق جها ن شخصی خودم آن ها را بزرگ کنم وبدین ترتیب ، تضمین می کنم که یکی از آن ها رابه طور تصا دفی انتخاب کرده و بدون توجه به استعدادها،علایق ،امیا ل ،فعا لیت ها ، ونژاد اجدادش او یک دکتر حقوقدان ، هنرمند ،تاجر و بلکه حتی ،یک گدا و دزد بسازم .(واتسون،۱۹۳۰) .
درپی ادعاهای واتسون ،بی . اف . اسکینر رفتار گرا ا دعا کرد که ما برای تعیین شخصیّت کافی است که تنها به محرک ها و پا سخ ها توجه کنیم اسکینر میگوید اگر شما کمرو هستید و از نزدیک شدن به دیگران وا همه دارید به این علت است که شما در نتیجه تعا ملهای پیشین با اعضای ،دوستان ،معلما ن ودیگران یاد گرفته اید که به این طریق رفتار کنید (اسکینر ،۱۹۹۰)،شخصیّت دقیقا یک پدیده ی بیرونی وقا بل مشاهده است که ریشههای زیستی یا درونی ان کم یا هیچ است . در مورد پیشبینی رفتار فرد در یک مو قعیت معین ،نظریه پردازان یادگیری اجتمای بیشتر بر تفاوت های فردی در زمینههای رشد شنا ختی وتجارت اموخته شده ی اجتما عی تا کید دارند تا بر صفات انگیزشی . بعضی از تفا وت های فردی یا متغیر های شخصی که با شرایط موقعیتی تعامل داشته وبر رفتار تا ثیر می گذا رند عبارتند از .
۱- توانش ها :شامل توانا ییها ی هوشی ،ومهارتهای اجتماعی و جسمانی وسایر تواناییهای اختصا صی