بر اساس نظر زوهر و مارشال (۲۰۰۰) بهواسطه هوش معنوی به مشکلات معنا و ارزش میبخشیم و به حل آن ها میپردازیم و با بهره گرفتن از آن میتوانیم اعمال و زندگیهایمان را در بافتی که ازلحاظ معنا دهی غنیتر و وسیعتر میباشد قرار دهیم و به کمک آن میتوانیم بسنجیم که یک روش و یکراه زندگی از دیگر راهها و روشها از معناداری بیشتری برخوردار است (حمیدی و صداقت، ۱۳۹۱).
ازاینرو در این پژوهش، مهارتهای ارتباطی، هوش هیجانی و هوش معنوی دانشجویان موردبررسی قرار خواهد گرفت. بدیهی است، دستیابی به پاسخی منطقی در این زمینه، امکان پیشبینی و توصیف رفتار را در شرایط مشابه فراهم میسازد.
پژوهشهای صورت گرفته در ایران و سایر کشورهای جهان بیشتر به بررسی رابطه هریک از متغیرهای ذکر شده، به صورت مجزا پرداخته است .اما هیچ پژوهشی تاکنون رابطه هر ۳ عامل را با یکدیگر مورد بررسی قرار نداده است. خصوصاً خویشتنداری که پژوهش کمتری روی آن صورت گرفته است.
۱-۲ بیان مسئله
سالها قبل، هوش شناختی[۱] و چگونگی سنجش آن موردتوجه اکثر متخصصین در جهان بود؛ اما در دهه کنونی در تمامی محیطهای کاری بهویژه سازمانهای آموزشی، هوش هیجانی به عنوان پارادایم فکری اکثر متخصصین منابع انسانی گردیده است؛ بهطوریکه اظهار میدارند ۸۰ درصد موفقیتهای افراد در سرکار به هوش هیجانی آن ها وابسته است و تنها ۲۰ درصد آن به بهره هوشی مربوط میشود. با این حساب، هوش هیجانی، اصطلاح فراگیری است که مجموعه گستردهای از مهارتها و خصوصیات فردی را در برگرفته و معمولاً به آن دسته مهارتهای درون فردی و بین فردی اطلاق میگردد که فراتر از حوزه مشخصی از دانشهای پیشین، چون هوشبهر و مهارتهای فنی یا حرفهای است (سبحانی نژاد،۱۳۸۷).
صاحبنظران نیز، هوش هیجانی را با توجه به ویژگیآموزشها و کارکردهای آن به صورت زیر تعریف کردهاند، هوش هیجانی مهارتی است که دارنده آن میتواند از طریق خودآگاهی، روحیات خود را کنترل کند، از طریق خود مدیریتی آن را بهبود بخشد، از طریق همدلی، تأثیر آن ها را درک کند و از طریق مدیریت روابط به شیوهای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد (خائف الهی و دوستار، ۱۳۸۳). یا اینکه هوش هیجانی شامل آگاهی داشتن نسبت به عواطف و چگونگی ارتباط و تعامل این عواطف با بهره هوشی میباشد؛ یعنی فردی که میخواهد در زندگی خود موفق بوده و جزء بهترین افراد باشد باید از عواطف و احساسات خود و دیگران آگاه بوده و از عواطف استفاده منطقی ببرد (کایرستد، ۱۹۹۹).
گلمن[۲] (۱۹۹۸) نیز هوش هیجانی را در چهار قالب دستهبندی نموده است: ۱-خودآگاهی[۳] ۲- خود مدیریتی[۴] ۳– آگاهی اجتماعی[۵] ۴- مدیریت روابط[۶]. او بیان میکند که چهار عنصر ذکرشده در دو مهارت اصلی قابلیت فردی و قابلیت اجتماعی پدیدار میشود که قابلیت فردی روی فرد تمرکز دارد و به دو قسمت خودآگاهی و خود مدیریتی تقسیم میشود و قابلیت اجتماعی که روی روابط فرد با دیگران تمرکز میکند و به آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط تقسیم میشود (استایز و بران، ۲۰۰۴).
درهرحال هوش هیجانی را میتوان بهکارگیری قابلیتهای هیجانی خود و دیگران، در رفتار فردی و گروهی برای کسب حداکثر نتایج تعریف کرد. ازنظر ویزینگر هوش هیجانی استفاده هوشمندانه از عواطف است. به این صورت که شما آگاهانه از عواطف خود استفاده میکنید و رفتار و تفکرات خود را در جهت اهداف خود هدایت میکنید تا به نتایج جالبتوجهی دستیابید (ویسنگر[۷]، ۱۹۹۸).
ازنظر سالووی و مایر اصطلاح هوش هیجانی به عنوان شکلی از هوش اجتماعی شامل توانایی در کنترل احساسات و عواطف خود و دیگران و توانایی تمایز قائل شدن بین آن ها و استفاده از این اطلاعات به عنوان راهنمایی برای فکر و عمل فرد به کارمیرود (چرنیس[۸]، ۲۰۰۰).
یکی دیگر از ابعاد هوش تحت عنوان «هوش معنوی» جزو عرصههایی است که پژوهشهای چندان منسجم و نظاممندی در جهت شناخت و تبیین ویژگیهای آن و همچنین اثرات آن صورت نپذیرفته است. هوش معنوی عبارت است از مجموعهای از ظرفیتهای ذهنی انطباقی که بر جنبههای غیرمادی و متعالی و امنیت استوار میشوند. بهویژه آنهایی که در ارتباط با ماهیت هستی فرد، تعالی و حالتهای اوج گرفته هوشیاری باشند. در عمل این فرایندها با توجه به تواناییشان در تسهیل شیوه های منحصربهفرد حل مسئله، استدلال انتزاعی، کنار آمدن با مشکلات زندگی و انطباقی تقسیمبندی میشود (کینگ[۹]، ۲۰۰۷).
داشتن هوش معنوی در زندگی میتواند باعث رشد و شکوفایی انسان شود افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند. آنان این ظرفیت رادارند که بخشی از فعالیتهای روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خرد از خود نشان میدهند (ایمونز[۱۰]،۲۰۰۰).
هوش معنوی ذهن را روشن و روان انسان را با بستر زیربنایی وجود مرتبط میسازد، به فرد کمک میکند تا واقعیت را از خیال (خطای حسی) تشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگهای مختلف به عنوان عشق، خردمندی و خدمت مطرح است (وگان[۱۱]، ۲۰۰۴).
اسمیت (۲۰۰۳) در مطالعهای نشان داد که هوش معنوی لازمه سازگاری بهتر با محیط است و افرادی که از هوش معنوی بالاتری برخوردارند تحمل آنان در مقابل فشارهای زندگی بیشتر بوده و توانایی بالاتری را در جهت سازگاری با محیط از خود بروز میدهند. معنویت موجب میشود که انسان با ملایمت و عطوفت بیشتری به مشکلات نگاه کند و سختیهای زندگی را بهتر تحمل کند و به زندگی خود پویایی و حرکت بدهد (الکینز و کاوندیش[۱۲]،۲۰۰۴) و همچنین معنویت باعث افزایش قدرت انعطافپذیری و خودآگاهی و سازگاری فرد با محیط میشود در نتیجه کمبود معنویت در زندگی، میتواند انسان را دچار سردرگمی، پوچی و انعطافناپذیری کندو مانع از این میشود که فرد در زندگی بتواند بهدرستی تصمیمگیری کند و با مشکلات خود بهدرستی کنار بیاید (مک شری و همکاران[۱۳]، ۲۰۰۲).